رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]
بوسه بر دست
رشوه گیری
جمعه 93 آذر 28 , ساعت 7:53 عصر  

پیامبر صلی الله علیه و آله: ایّاکُمْ وَ الرِّشْوَةَ، فَاِنَّها مَحْضُ الْکُفرِ، وَ لایَشُمُّ صاحِبُ الرِّشْوَةِ ریحَ الْجَنَّةِ؛

 

از رشوه گرفتن بپرهیزید که کفر محض است و رشوه گیر، بوى بهشت را استشمام نمى کند.

 بحار الأنوار، ج 104، ص 274، ح 12

 


نوشته شده توسط محمدعلی قدیری | نظرات دیگران [ نظر] 
فهرست تفصیلی کتاب شوخ طبعیهای طلبگی
یکشنبه 93 مهر 27 , ساعت 10:9 عصر  

فهرست تفصیلی
کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط محمدعلی قدیری | نظرات دیگران [ نظر] 
بوسه بر پا
سه شنبه 93 مهر 15 , ساعت 5:20 عصر  

آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان می‌فرمودند «وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار می‌شد. در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم. (مرحوم ایت الله العظمی مرعشی نجفی)

 


نوشته شده توسط محمدعلی قدیری | نظرات دیگران [ نظر] 
گوسفند ذهن(داستان)
یکشنبه 93 مهر 6 , ساعت 12:5 صبح  



گوسفند ذهن

بخش اول



تابستون شده بود و دانشگاه تعطیل. ابتدا، خیلی خوشحال بودم که دیگه از درس و بحث خبری نیست. چند روزی که گذشت مانند کلاف سردرگم شدم. یه سره از این اتاق به اون اتاق، بی هدف قدم می‌زدم و گاهی هم سر یخچال می‌رفتم به غذا یا میوه ای ناخنک می زدم. گرسنه نبودم، ولی این کار کمی از موج بی قراریم را آروم می‌کرد. حس می‌کردم ذهن سرگردان و خسته‌ام با خوردن، تسکین می‌یابد. اتاق پر پوسته تخمه بود؛ تخمه‌هایی که از صدای شکسته شدنشون برای فرار از گرباد خیال‌های واهی و گرداب تنهایی‌ام کمک می‌گرفتم. این کارا نمی تونستم کمکی به حال زارم باشند. روز به روز حالم بدتر می‌شد، دیگه حوصله هیچ کس، حتی خودم را نداشتم. به نظافت سر و لباسم نمی‌رسیدم. زود رنج شده بودم و هر حرفی را که از پدر و مادرم می‌شنیدم به خودم می‌گرفتم.
روزهای گرم تابستان در اوضاع داغ من تنیده شده بودند و حالم را ملتهب کرده بود تا این که یه روز خبر رسید پدر بزرگم در بیمارستان بستری شده است. بله، او از نردبان افتاده بود و پاش شکسته بود. برای ملاقاتش به بیمارستان رفتیم. دو روز بعد، او را به خانه آوردیم. مادرم، دو هفته، همچو پراونه برای مراقبتش دورش می‌گشت. اگر چه این چند روز با آمدن پدر بزرگ کمی وقتم پر شده بود ولی باز، مرداب بی کاری و اوقات فراغت بی هدف من را هر لحظه بیشتر به کام خود می‌کشیدند. زندگی برام طعمی نداشت. روزی، پدر بزرگ که از حال و روزم بی خبر نبود، صدایم کرد و گفت: امین می آی با من به علی آباد برویم؟



ادامه داره


نوشته شده توسط محمدعلی قدیری | نظرات دیگران [ نظر] 
نکوآباد و برنج کاری
شنبه 93 مهر 5 , ساعت 10:9 عصر  

یادش به خیر

برنج کاری در روستایم نکوآباد

خداوند پدر و مادر و رفتگان زحمتکشم را بیامرزد

و به زندگی مردم زحمتکش برکت و شادکامی ببخشد

کشاورزی؛ شغلی آسمانی که کار انبیا و اولیا بود


نوشته شده توسط محمدعلی قدیری | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
درباره وبلاگ

بوسه بر دست

محمدعلی قدیری
هنگامی که رسول خدا، از جنگ تبوک بازگشت. سعد انصاری به استقبال ایشان شتافت. پیامبر(ص) با او احولپرسی کرد و دست داد. سپس به او فرمود: چرا دستانت خشن و زبر است؟ سعد گفت: ای رسول خد! با بیل طناب کار می‌کنم طناب می‌کشم و بیل می‌زنم تا خرجی خانواده‌ام را تأمین کنم. پیامبر دست او را «بوسید» و فرمود: این «دستی» است که آتش دوزخ به آن نخواهد ‌رسید. ............... پل ارتباطی: m.h.ghadiri110@gmail.com
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 10 بازدید
بازدید دیروز: 4 بازدید
بازدید کل: 132016 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
بهمن 94
لوگوی وبلاگ من

بوسه بر دست
لینک دوستان من

کتابخانه حج
سمت خدا
پورتال انهار

مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
نهاد رهبری در دانشگاه ها

شبکه قرآن
احکام تصویری
احکام چند رسانه ای
زلال احکام
رادیو معارف
مرجع کتاب های شیعی
کتابخانه نهاد رهبری
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مشتی حسن، حال شما چطوره؟
مشاغل و هوشهای 8 گانه
پرویز پرستویی و کارگری
پرویز پرستویی و کارگری
کرم ضد سیمان
متن کتاب: صد هزاران دام و دانه است ای خدا ( زهرها و پادزهرهای تر
[عناوین آرشیوشده]