رویارویی با غم غربت
بیتردید سخن آزادگان که سالها در زندانهای تنگ، تاریک، نمناک و ترسناک عراق زندگی کردهاند و طعم غربت و غم دوری از یار و دیار را با تکتک سلولهایشان چشیدهاند، برای افرادی که مشکلاتی در زندگی دارند و یا به دلیلی مانند خدمت سربازی، تحصیل، مأموریت شغلی، تبلیغ دین و... از یار و دیار خود دور هستند شنیدنی، و سبک رویاروییشان با آن مشکلات نفسگیر، بهطور عملی «درسآموز» خواهد بود. برای همین با یکی از آزادگان روحانی که برادر سه شهید است و پس از بازگشت به وطن به نوشتن کتاب و گردآوری خاطرات ایام اسارت و روایتگری، همت گماشته است مصاحبه کردیم. ایشان شیوههای مثبت آزادگان در رویارویی با مشکلات یادشده را چنین بیان کردند:
1. گعدهگیری: گاهی گرد یک نفر که نزد بچهها احترام خاصی داشت جمع میشدیم. این فرد لزوماً خودش پرحرف نبود، ولی هرچه بود، برای همه دوستداشتنی بود. دور هم، بحثهای کشکولی و متنوعی داشتیم. هنوز مزة آن نشستهای صمیمی، بیتکلف و خودمانی زیر دندانمان است.
2. علمآموزی و تدریس: از تواناییهای علمی افراد برای تدریس، تحصیل و کسب مهارتهای مختلف استفاده میکردیم.
3. تلاوت قرآن: تلاوت قرآن آراممان میکرد. یک قرآن داشتیم، دورهای و نوبتی میچرخید. گاهی میشد نصف شب بیدارمان میکردند میگفتند: «نوبت تو شده» و قرآن را تحویل میگرفتیم.
4. دعاهای فردی و گروهی: رازونیاز با خدا باعث سبک شدن غمها و نگرانیهایمان میشد. دعا، بهویژه دعاهای گروهی ما را قوی و ارتباطمان را با خدا و اسرای دیگر محکمتر میکرد.
5. سرگرمی و بازیهای خلاقانه: سرگرمی و بازیهای خلاقانه بسیار متنوعاند؛ مانند کُشتی، مشاعره و... .
6. کارها و هنرهای دستی
7. حفظ قرآن و حدیث
8. قدرت ایمان:آنجا مثل روز برای همه روشن شد که افراد معنوی و مذهبی سرشار از انرژی و نشاط بودند و با همدلی و سنگ صبور شدن، به دیگران انرژی مثبت میدادند.
9. قدرت مزاح: شاید هیچکس مانند یک آزاده از نقش دارویی و درمانگری مزاح و شوخطبعی آگاه نباشد. امروزه در مجلهها دربارة باشگاه خنده و خندهدرمانی و فواید روانشناختی آن بسیار مینویسند. در زندان عراق دیدیم که شوخطبعی و مزاح به مشکلات ریشخند میزند و غمها را دکّوفک میکند. البته شوخی و خنده سطح اقیانوس روان را آرام میکند. آرامش بیکران با باورهای دینی و انجام تکلیف و زندگی عاقلانه به دست میآید. در اسارت یافتیم که خنده بدون حضور خدا، خندیدن به ریش خودمان است. جایی که خدا نیست، نگرانی ماندگار است؛ چون نگرانی بیعار است؛ از در بیرونش کنیم، از پنجره بازمیگردد.
10. پذیرش واقعیت: در اسارت آموختیم که کمتر کسی میتواند بهموقع مشکلی را که نمیشود برایش چارهای اندیشید بپذیرد. برخی از آزادگان، سریع همهچیز را پذیرفتند و زندگی سازگارانة خود را آغاز کردند. عدهای که تعداد آنها کم نبود، ماهها میگذشت، ولی نمیتوانستند یا نمیخواستند قبول کنند که راه فرار ندارند و اتفاقاً همین امر، آنها را به هم میریخت. پذیرش مشکل لاینحل در وقت خود و چاره اندیشیدن بهنگام برای مشکلی که راهحل دارد، خود مهارتی است که به «تمرین» نیاز دارد و با بیتابی و بدون تمرین کسی چیزی به دست نمیآورد؛ اگر هم بیاورد هنگام روبهرو شدن با مشکل مانند بنزین زود میپرد. .[1]
پی نوشت :
1. محمدحسین قدیری، من مانده ام تنهای تنها(مهارت های رویارویی با غم غربت)، ص113.
محمدعلی قدیری هنگامی که رسول خدا، از جنگ تبوک بازگشت. سعد انصاری به استقبال ایشان شتافت. پیامبر(ص) با او احولپرسی کرد و دست داد. سپس به او فرمود: چرا دستانت خشن و زبر است؟ سعد گفت: ای رسول خد! با بیل طناب کار میکنم طناب میکشم و بیل میزنم تا خرجی خانوادهام را تأمین کنم. پیامبر دست او را «بوسید» و فرمود: این «دستی» است که آتش دوزخ به آن نخواهد رسید. ............... پل ارتباطی: m.h.ghadiri110@gmail.com |