برخی می گویند: روحانیون بر منبرها رویدادهای تاریخی را پیوسته تکرار می کنند.
اولاً برخی همیشه دنبال بهانه هستند و کارشون تمومی ندارد در همه شؤون زندگی هم این گونه هستند اینها ذهن آرامی هم ندارند و بیماراند. وقتی روحانیای درباره مسائل روز سخن میگوید به او گیر میدهند کهالان مثلاً محرم است فقط از امام حسین بگو. اگر از امام حسین بگوید می گویند. چرا تحلیل نمی کنید و با مسائل روز تطبیق نمیدهید. اگر تطبیق دهند می گویند شما مردم را نادان فرض می کنید؟ خودشان بلداند تحلیل کنند و تطبیق دهند شما تاریخ را بگویید. خب روحانی کارشناس دین است و می داند چه کند «اگه علی ساربونه بلد شتر رو کجا بخوابونه».
کسی به پزشک می گوید چرا دارو را تکراری می دهی؟ اگر بخواهند به این حرف ها گوش کنند داستان پیرمرد و و فرزند و خرش پیش میآید. که خودش سوار بود گفتند. دل سنگ فرزندت پیاده است. او را سوار کرد و خودش پیاده رفت گفتند بچه خجالت هم خوب چیزی بابای پیرت راه می رو و تو سواری؟ هر دو سوار شدند گفتند الاع بیچاره را کشتید. الاغ را به دوش بکشید. الاغ را به دوش کشیدند از پلی رد میشدند الاغ افتاد توی رود خانه. پیر مرد گفت این عاقبت کار کسی است که عقلش را تعطیل کند و به حرف این و اون را گوش کنه. ثانیاً که هر تکراری مخل و مُمِل نیست تکرار از نظر روان شناختی یادگیری و تربیتی، تکرار مادر مهارت و سبب تثبیت باورها و تحقق یادگیری میشود اتفاقا در تعریف علمی یادگیری تکرار یکی از ارکان مهم است.
ثالثاً الان خوشبختانه روحانیون مباحث کاربردی و مهمی را در تلویزیون مطرح میکنند نمونه اون سمت خدا،برنامه گلبرگ، استاد راشد یزدی و ...که پرمخاطب هم هست.
رابعاً در بسیاری از سخنرانها تاریخ را تحلیلی و تطبیقی (با امروز)
خامساً همین منبرها بود که انقلاب را بیمه کرد همین پامنبریان بودن که علم الهدی، زین الدین، همت و آوینی و... شدند و حماسه را به عرفان گره زدند و الگوی کشورهای دیگر شد که خواب سنگینی هم داشتند. امام فرموده بودند ما این انقلاب را صادر خواهیم کرد و صادر شد.
سادساً باید به عده ای مغرض بگوییم می دونیم کجاتون می سوزه. غلامه برای اربابش آفتابه آب داغ برد تا کمی اذیت هایش را تلافی کند و ارباب بدجوری سوخت. ارباب بیرون که آمد شروع کرد به زدن و ناسزا گفتن. غلام زیر مشت و لگد او می گفت می دونم کجات می سوزه.
سخنرانی می گفت:
فردی آمد پیش من و گفت من یه سؤال را از 20 روحانی پرسیدم یکیاز آنها به من پاسخ صحیح نداد. خودکار و کاغذ برداشتم سؤال را پرسیدم و یاد داشت کردم گفتم خب حالاچندتا از آن 20 پاسخ را بگو من یاداداشت کنم. گفت: من حضور ذهن ندارم. گفتم ببینید مگه میشه شما دنبال پاسخی باشید ولی هیچ یک را به یاد نداشتهباشید و بدانید که آنها صحیح نیستد. بله این جور افراد سؤال تعنتی دارند نه تفقهی و برای دانستن. از همانابتدا برای نپذیرفتن پیش میآیند و دنبال پاسخ نیستند. یه نفر زمانی که حوزه نجف قوی بود رفته بود نجف و برگشته بود ادعا میکرد همهی علمای نجف را در مناظره شکست دادم. با تعجب گفتند چه طوری؟ گفت خیلی راحت هر چه آنها میگفتند در جوابشان می گفتم نه کی گفته؟
البته نقدها و پیشنهادهای دوستانه و کارشناسانه را باید با جان و دل شنید و ایرادها را باید رفعکرد. این را گفتم تا خدای نکرده دوستان و متدینان ناخواسته آب به آسیاب دشمن نریزند
منبع : نرم افزار تافته جدانابافته
محمدعلی قدیری هنگامی که رسول خدا، از جنگ تبوک بازگشت. سعد انصاری به استقبال ایشان شتافت. پیامبر(ص) با او احولپرسی کرد و دست داد. سپس به او فرمود: چرا دستانت خشن و زبر است؟ سعد گفت: ای رسول خد! با بیل طناب کار میکنم طناب میکشم و بیل میزنم تا خرجی خانوادهام را تأمین کنم. پیامبر دست او را «بوسید» و فرمود: این «دستی» است که آتش دوزخ به آن نخواهد رسید. ............... پل ارتباطی: m.h.ghadiri110@gmail.com |