در مشاوره‌های دینی که برای جوان‌ها دارم، آن‌ها از قدرت شهوت و برخی گناهان جنسی شکایت می‌کنند. وقتی هم به ایشان توصیه‌ای می‌‌کنم، می‌گویند این حرف‌ها را بلدیم ولی اثربخش نیست. به‌عنوان کسی که سال‌ها تجربه مشاوره با جوان‌ها را دارم، باید بگویم متأسفانه بسیاری از آنها روش‌ها و توصیه‌های رویارویی با شهوت مانند ورزش، اشتغال، عفاف دیداری و شنیداری و تخیلی، اختلاط و خوش و بش نداشتن با نامحرم، عدم هم‌نشینی با افراد منفی، اجتناب از فیلم، نوشتار و جوک و تصاویر سکسی و... را می‌شنوند ولی در مقام عمل، تلاش نمی‌کنند و انتظار دارند معجزه شود. کار اینان مانند کسی است که نزد پزشک برود و نسخه و دارو بگیرد ولی همه آن‌ها را به کناری بیندازد. بله مدیریت شهوت جنسی بسیار سخت است و به همین دلیل پاداش و مزد این کار زیاد است. امام علی می فرمایدپاداش مجاهد شهید در راه خدا بالاتر از عفیف پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد ولی عفت پیشه می‌کند.

 

جوانان عفیف

از کار سنگین و مزد سنگین و عفاف جوانان سخن به میان آمد این نمونه را بخوانیم و نگوییم که رویارویی با شهوت جنسی مربوط به حضرت یوسف بود و ابن‌سیرین و شیخ رجبعلی خیاط و تمام. در این زمانه هم نمونه‌های عملی فراوان داریم داستان شهید بابایی را خودتان تحقیق کنید که چگونه در آمریکا با شهوت جنسی مقابله می‌کرد و چه باورهایی داشت که او را در این زمینه موفق نمود. نمونه دوم را با هم بخوانیم:

در جلد دوم «در محضر ‌آیت‌الله بهجت» از قول ایشان داستان جوان شکسته‌بندی نقل می‌‌شود که روزی زن به‌ظاهر محترمی به در مغازه ایشان می‌آید و از حادثه و دردی در پایش گلایه می‌کند و می‌گوید: چون نگران شنیده شدن صدایش در بازار و توسط نامحرم است خواهش می‌کنم که برای درمان به منزلمان بیایید. جوان شکسته‌بند قدری پول که داخل مغازه‌اش بوده برمی‌دارد و همراه زن به خانه‌اش می‌رود. در منزل، حین معاینه زن مقصود اصلی‌اش را با جوان در میان می‌گذارد و بعد از سرپیچی جوان مومن تهدیدش می‌کند که در را از داخل بسته و اگر هم از راه دیگری فرار کند، فریاد می‌زند که اهل محل به منزلش بریزند و او را به قصد خیانت و آزار، بیچاره و بی‌آبرو کنند.

«جوان می‌گوید به او گفتم: همه پول هایی که همراه دارم به اضافه مقدار دیگری را که در مغازه هست، همه را به تو می‌دهم، دست‌بردار. فایده نداشت... از سوى دیگر، آن زن آن‌قدر به من نزدیک بود که حال دعا و توسل هم نداشتم، به‌گونه‌ای که گویا بین من و دعا حائل و مانعى ایجاد شده بود.

سرانجام، به‌حسب ظاهر به خواسته‌ او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به‌گونه‌ای از خود دور کردم و براى تهیه چیزى فرستادم. در این هنگام دیدم حال دعا پیدا کرده‌ام. فوراً به امام رضا(ع) متوسّل شدم که اگر عنایتى نفرمایى و مرا نجات ندهى و این بلا را رفع نکنى، دست از شغلم برمی‌دارم. گویا آن جوان به قصد تقرب و قضاى حوایج مؤمنین این را از آن حضرت تقاضا کرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است. می‌گوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شکافته شد و پیرزنى از سقف به زیر آمد! فهمیدم توسّلم مستجاب شد.

در این حین زن صاحب‌خانه هم آمد، به پیرزن گفت: چه می‌خواهی و براى چه آمده‌ای؟

گفت: در این همسایگى نزدیک شما وضع حمل نموده‌اند، آمده‌ام مقدارى پارچه ببرم،

گفت: از کجا آمده‌ای؟

 گفت: از درِ خانه، با این‌که من دیدم از سقف خانه وارد شد!

در هر حال، آن دو با هم به گفت‌وگو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم.»

زن که متوجه فرار جوان می‌شود، به او فحش می‌دهد و به صورتش آب دهان می‌اندازد. این جوان بعدها به خدمت آیت‌الله سید محمدتقی خوانسارى(ره) می‌رسد. آن عالم ربانی که می‌دانسته آن جوان در قبال این گذشت چه به دست آورده، به ایشان می‌گوید: اى کاش آن فحش‌ها را به من می‌دادند و آن اذیت‌ها را به من می‌کردند، اى کاش آن آب دهان را به صورت من می‌انداختند.

منبع: محمدحسین قدیری، ماهنامه شماره 80، شهریور 1394.