هدی? باارزشی که از یک کارگر گرفتم
استاد قرائتی:
براى سخنرانى به کارخانه اى رفته بودم. در آنجا کارگرى به من کتابى داد، معموًلا کتابى که مجّانى به انسان مى دهند، مورد بى توجّهى قرار مىگیرد، کتاب را به منزل آوردم و کنارى گذاشتم. بعد از چند روز اتفاقی نگاهى به کتاب انداختم، دیدم اللّه اکبر! عجب کتاب پرمطلبى است! آنگاه یک برنامه تلویزیونى از آن کتاب که نوشت? یکى از علماى مشهد بود، تهیه کردم.
آرى، گاهى یک کتاب عصاره عمر یک دانشمند است، گاهى یک هدیه، درآمد ماه ها زحمت یک کارگر است و گاهى یک سخن نتیجه و رمز پیروزى یا شکست انسانى است.
محمدعلی قدیری هنگامی که رسول خدا، از جنگ تبوک بازگشت. سعد انصاری به استقبال ایشان شتافت. پیامبر(ص) با او احولپرسی کرد و دست داد. سپس به او فرمود: چرا دستانت خشن و زبر است؟ سعد گفت: ای رسول خد! با بیل طناب کار میکنم طناب میکشم و بیل میزنم تا خرجی خانوادهام را تأمین کنم. پیامبر دست او را «بوسید» و فرمود: این «دستی» است که آتش دوزخ به آن نخواهد رسید. ............... پل ارتباطی: m.h.ghadiri110@gmail.com |